امروز یه شعر براتون می ذارم از آقای فیضی برای تمام عاشقای دنیا!
دعا کنید من هم به عشقم برسم
من را به پایت مجنون نوشتند
عشق را پیش من جنون نوشتند
در تعبیر نامت حیران و سرگشته
من را به چشم هایت افسون نوشتند
زیبایی و افسانه است زُلفت
تو را در زیبایی لولوء مکنون نوشتند
بودم گدا و از بخت بد خویش
تو را در قصه ها شاه پریون نوشتند
طبیبان هم قصه،درمان در دو چیز است
اندر وصال و تغییر بلا گردون نوشتند
مرا آرزو در کام تو بودن
آه که این جا همتم را بی چون نوشتند
در این سال ها در حسرت لطف ز یار
مرا «می» نگرفته ز دستت مجنون نوشتند
ترس دارم وقتم گذرد نگارا
فیضیاتنهاست و مدد اکنون نوشتند
دوسش دارم به کی بگم؟