اینجا کسی هست

عشق رهاتر از عشق همین جاست!!!

اینجا کسی هست

عشق رهاتر از عشق همین جاست!!!

خیلی زود به پوچ گرایی می رسیم.

یه مدتی هست که شغلم رو از دست دادم. به کار قبلیم بیش از اندازه وابسته بودم. حالا هر شغلی که پیدا میکنم- با اینکه از شغل قبلیم درامد بیشتری داره - نمیتونم تحملش کنم و سریع از کار استعفا میدم. قبلا ها معنای پوچ گرإ؝یی یا وابستگی شدید رو نمی فهمیدم ولی حالا ... کلا حس حقارت وجودم و گرفته. فکر کنم علاقه شدیدی به دوری از دیگران پیدا کرده ام. خدایا خودت بهم رحم کن.

خیلی زود به پوچ گرایی می رسیم.

یه مدتی هست که شغلم رو از دست دادم. به کار قبلیم بیش از اندازه وابسته بودم. حالا هر شغلی که پیدا میکنم- با اینکه از شغل قبلیم درامد بیشتری داره - نمیتونم تحملش کنم و سریع از کار استعفا میدم. قبلا ها معنای پوچ گرإ؝یی یا وابستگی شدید رو نمی فهمیدم ولی حالا ... کلا حس حقارت وجودم و گرفته. فکر کنم علاقه شدیدی به دوری از دیگران پیدا کرده ام. خدایا خودت بهم رحم کن.

سالها رفت و هنوز یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی گاه با رهگذران،

خبر گمشده ای می جویی راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریاست؟

نوری از روزنه فرداهاست یا خدایی ست که از روز ازل ناپیداست.

زیباترین قسم سهراب سپهری

زیباترین قسم سهراب سپهری:

نه تو می مانی و نه اندوه

و نه هیچیک از مردم این آبادی...

به حباب نگران لب یک رود قسم،

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، ...

غصه هم می گذرد،

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...

لحظه ها عریانند.

به تن لحظه خود،

جامه اندوه مپوشان هرگز

زندگی دفتری از خاطره هاست...

یک نفر در دل شب، یک نفر در دل خاک

یک نفر همدم خوشبختی هاست

یک نفر همسفر سختی هاست

چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد

ما همه همسفر و رهگذریم...

آنچه باقیست فقط خوبی هاست


خداحافظ



 
نگه داشتن بعضی ها همون قدر سخته که بدست آوردن شون!
به بعضی نمیشه اعتماد کرد. چون ساده میان اما تو رو با خودشون می برن به دور دورا و وقتی که فکر می کنی به آسمونا داری پر می کشی، مثل اومدن شون ساده میگن: خداحافظ

دعا کنید من هم به عشقم برسم

امروز یه شعر براتون می ذارم از آقای فیضی برای تمام عاشقای دنیا!


دعا کنید من هم به عشقم برسم


   

من را به پایت مجنون نوشتند       

            عشق را پیش من جنون نوشتند

 

در تعبیر نامت حیران و سرگشته       

            من را به چشم هایت افسون نوشتند

 

زیبایی و افسانه است زُلفت  

            تو را در زیبایی لولوء مکنون نوشتند

 

بودم گدا و از بخت بد خویش         

            تو را در قصه ها شاه پریون نوشتند

 

طبیبان هم قصه،درمان در دو چیز است         

            اندر وصال و تغییر بلا گردون نوشتند

 

مرا آرزو در کام تو بودن     

            آه که این جا همتم را بی چون نوشتند

 

در این سال ها در حسرت لطف ز یار 

            مرا «می» نگرفته ز دستت مجنون نوشتند

 

ترس دارم وقتم گذرد نگارا

             فیضیاتنهاست و مدد اکنون نوشتند


عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم


دلا طمع مبر ز لطف بی نهایت دوست



مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست



عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم!!!